شهریور ۰۱، ۱۳۹۱

یادداشت روزانه ها

مدام دارم هی خودمو متقاعد می کنم که در حال تکرار اشتباهاتم هستم...امیدوارم که حداقل سودی نصیبم شه از این به محکمه رفتنِ هر ثانیه ای...
خیلی عجیبه که همه چیز چسبیده به همه چیز. ههمه ی بوها، مکانها، خاطرات مثل حلقه های یه زنجیر به هم وصل شدند...و اون وسط اگر هم حلقه ای مفقود باشه و امیدی باشه برای یه راه نجات از این همه چسبندگیِ همه چیز به همه چیز، باز حلقه های دیگه سریع میاند و به هم می چسبندد و نمی ذارند من یه فضای خالی رو تجربه کنم.

برلین 2012

۱ نظر:

  1. منم دقیقا همین حسو دارم. خیلی عالی نوشتی اش. به این نتیجه رسیدم که نباید منتظر حلقه مفقوده ای که اون لحظه رها شدن از چسبندگی رو می یاره شد. یه جور ایدآلسیم هست. ممکنه اون لحظه هرگز نرسه:(

    پاسخحذف