شهریور ۱۹، ۱۳۹۱

هفته سوم یا چهارم بود. کمی آشناتر شده بودم با بچه های دیگر. موقع سیگار کشیدن حرفی می زدم، یا سوالی می کردم. یا جوابشان را می دادم اگر سوالی می کردند؛ دقیق تر، با علاقه تر.
دوچرخه ام کم باد بود. تلمبه نداشتم. ازشان پرسیدم که چه باید بکنم، که آنها تلمبه دارند؟ گیج شده بودند از سوالم. من هم گیج تر که مگر چه سوال گیج کننده ای پرسیده ام که آنها را گیج کرده ام.! یکیشان که اهل چک بود گفت آها دوچرخه ات کم باد شده است؟ گفتم  اره خب. گفت خب باید به جای wind از air استفاده کنی.
آن بار خجالتی نکشیدم اما بعدها همیشه خجالت می کشیدم از اشتباهات زبانی ام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر