شهریور ۲۶، ۱۳۹۲

پستی به یاد 3d

اینجا را سدی (3d) می خواند و به گمانم یکی دیگر.
سدی برای من همان صدیقه سال اول-دوم دبیرستان است که داستانی در مورد دختری به نام رقیه نوشته بود و قطب نما. اگر اشتباه نکنم. حالا هزارها چیز عوض شده است. زیرساختها و روساختها همه تغییر کرده اند... اما سدی نمی تواند مرا مجاب کند که تغییری کرده است. آن شب در قم در بالکن که داستانش را برایم می خواند کمپوتی فشرده از گذشته و آینده بود. نوری تابیده بود که می شد در آن آینده را تجسم کرد. سدی انتقادی هم نمی تواند بکند بر این پست من با این حساب...:)
-خیلی بیحوصله می نویسم. فقط می نویسم که یادم نرود.... باید بیشتر از سدی و آن شب بنویسم... سعیم را خواهم کردو ذهن که کمی مرتب شد به همه وعده هایم جامه عمل می پوشانم.   

۱ نظر:

  1. مرسی ریرا جونم، انتقاد چیه شما پستی به یاد ما بنویسی فحش و فضیحت هم بدی ما چهچه می زنیم :)
    خیلی باحاله که من دیروز دقیقا به یاد تو بودم، اصولا انگار هر وقت من یادتم یا خوابتو می بینم تو هم یاد من می افتی:)
    راستی منم اونشبه رو قشنگ یادمه، و شبهای دیگه اون سال که اونجا بودی و می نشستیم حرف می زدیم، اینجا توی این پسته بهش اشاره کردم فقط اسم تو رو نیاوردم، اما وقتی می نوشتمش همه ش تو جلوی چشمم بودی :)
    http://www.tahamisheh.blogspot.se/2013/02/blog-post.html
    :*

    پاسخحذف