آبان ۱۱، ۱۳۹۳

تاسوعای حسینی

هرازگاهی یاد این جا می افتم. این مکان امن که اکثر اوقات خاک خورده است. مثل انباری می ماند؛ میتوان گاه پنهان شد، کند و کاو کرد اشیای فراموش شده را.
خانه را در حد قابل قبولی تمیز کردم : ظرفها را شستم. جارو کردم. تی کشیدم. مانده است که کمی صبح تر شود تا به گلدانها آب دهم و خانه را به آنها بسپرم. سفری به دیار "گفتار خوش یار قلی" در پیش است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر