آذر ۰۴، ۱۳۹۳

بیابان می شوم

e-flux این شماره ( نوامبر 2014)  اختصاص یافته است به Harun Farochi. دورین، هیتو، انسلم، آرمین لینکه و خیلی های دیگر مقاله دارند.  Harun’s untimely, depressing, and shocking passing on July 30, 2014....( بخشی از شروع مقاله دورین).
یاد این می افتم با دورین که اصفهان رفته بودیم با چه ذوق و شوقی می خواست تی شرتی خاص برای Harun پیدا کند. که در اصفهان یافت نشد. و من هم با اینکه می توانستم چند جایی را در تهران  معرفی کنم  برای خرید تی شرتی با طرحهای خاص، یا حداقل همراهیش کنم، نکردم. 
سرزنشی در کار نیست. تنها حسرتی است در دل. و اندوهی که از دیروز رخنه کرده است زیر پوست. گریه می کنم برای مردی که نمی شناختمش. پیرمردی 70 ساله که مرگ یا مردن اش انتظار بعیدی نمی تواند باشد. 
گریه کردن برای کسی که نمی شناسیش راحت تر است. مثل خندیدن و گریستن هنگام خواندن کتاب است یا دیدن فیلم.
در برابر ناخوشی او که گوشه ای افتاده است و کسی را به یاد نمی آورد و ناخوشی مادرم که مغزش را ذره ذره موشهای موذی می جوند همه آبهای عالم خشک می شوند. بیابان می شوم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر