آذر ۲۲، ۱۳۹۳

ناخوشی

عیادت کنندگان رفتند. بحث های خوبی درگرفت؛ مطابق معمول. و بحثهایی ابزورد؛ باز هم مطابق معمول. حالا باید یواش یواش آماده خواب شوم. خسته ام. صدای احمدرضا احمدی که نیما می خواند و امشب "..." از حافظه موبایلش پخشش می کرد در گوشم است. حرفها و بحثهای پیرامون صحبتهای جنجالی اخیر اباذری هم پس ذهنم.
آذر رو به اتمام است و "پرویز" و "گربه و ماهی" -یا بالعکس- هنوز دیده نشده است. صحبتی کوتاه با "گ" داشتم در مورد کار که طولانی و کشدار شد. حالا پریده ام میان رختخواب و سرخوشانه در انتظار خوابم.
حرفها بسیار است. این کسالت یک هفنه ای بهبود یابد، مفصل تر، با حوصله تر خواهم نوشت.

۱ نظر:

  1. بعد از مدتها ناچار به استفاده از فيلترشكن شدم. از خبر كسالتتان متاثر شدم. و از مشكل مادرتان. كاش مي توانستم كمكي بكنم.

    پاسخحذف