دی ۲۱، ۱۳۸۹

شادمانی 2

مست کردم و بعد خواب دیدم که در خواب خوشحالم. یک خانواده ی هلندی که به طور اتفاقی نمی دانم به ایران سفر کرده بودند یا به چه علت دیگر کمی فارسی می دانستند و سوپر مارکت داشتند و در شهری میان شهر من و نایمخن زندگی می کردند که در خواب زیباترین شهر هلند بود و حتی در خواب هم زیبایی اش آنرا غیر واقعی می کرد، از من خوششان آمده است در سفر اتفاقی من به آن شهر. و مرا در سوپر مارکتشان استخدام کرده اند. در خواب شوهر آن زن که پیرمردی بود از من خوشش آمده بود و من سرشار از لدتی گنگ بودم از این علاقه ی پنهانی او به من. صبح که از خواب بیدار شدم از این که زندگی ام سر و سامانی گرفته است همچنان خوشحال بودم و مدتی طول کشید با کلی حساب کتاب که حتما خواب بوده است و در بیداری چنین اتفاقاتی نیفتاده است. در هر صورت از آن روز من همچنان خوشحالم.

۲ نظر:

  1. مراقب خودتون باشین. پیرمردای طفلکی رو هم از راه به در نکنین لطفن.همیشه شادمان باشین.

    پاسخحذف
  2. به این فکر می کردم که شاید آنجا شما را با ملیت دیگری - مثلن هندی - بشناسند و بعد تصور کردم در ساری شاید دوستانتان هم شما را بیشتر دختری هندی تبار بدانند

    پاسخحذف